آندیا جونمآندیا جونم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

دخترمن آندیا

آندیا جون و مامان عاطی

مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم   مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا فصل دور مادرم پاینده باشی پر غرور مادرم روزت مبارک ناز من مادرم تنها تویی آواز من آندیا جون الهی مامان فدات این عکس رو با هم تو اصفهان در نوروز ٩٢ گرفتیم     آندیای عزیرم این عکسها در شهریور ٩٢ در زیباکنار گرفته شده واین عکس هم ...
18 آذر 1392

آندیای راننده

    یه دسته ماشین قشنگ ریز و درشت و رنگارنگ در خیابون میان میرن بعضی مسافر میگیرن ترمز دارن دنده دارن آقای راننده دارن      این سواری این مینی بوس هر دو قشنگ، مثل گلن آقای راننده میاد خوشحال و خوش خنده میاد به پشت فرمون می شینه اطرافشو خوب می بینه      وقتی ماشین روشن می شه دود تو هوا بلند می شه گاز میده بعد با کف پاش                                    &nb...
17 آذر 1392

آندیا و شیطنت های دایی جون

                                                      آندیا جان عکس بالایی رو که می بینی این بلا و بلاهای دیگه رو همه اش دایی افشین به سرت می آورد یک روز تو رو مذاشت تو کیسه پلاستیک یک رو ز تو چمدان یکبار هم حتی تو رو تو ماشین لباسشویی گذاشته بود ولی متاسفانه عکس اونها همراهم نیست ولی خیلی هم زحمت تو رو می کشید فقط اذیت نمی کرد عکس پایین هم تو رو برده بود گنجنامه&n...
17 آذر 1392

آندیا جون و حیوانات

سگ حیوونی باوفاست   جاش توی باغ وصحراست   ی او استخون   با صاحبش مهربون     ببر زرنگ وبزرگ   که هست قوی تر از گرگ   خونه ی اون تو بیشه   شکار چیه همیشه    این جوجه ی خیلی داناست زرنگ و ناقلاست بال های اون قشنگه پرهاش نارنجی رنگه می خوره آب و دونه می پره توی لونه با دوستاش هست مهربون همیشه شاد و خندون آندیا جان اینجا جنگل سراوان بود این یک سگ بود که خیلی بی حال خوابیده بود و تو می گفتی هاپو و هرچی می خوردی بهش می دادی آندیا جون گلم اینجا تو به این غازها نان می دادی ولی اول...
17 آذر 1392

آندیا در دوسال مختلف

   ای گل من، ای گل من   ای دختر خوشگل من  عزیز دردونه ی من           ای گل گلخونه من»                                                                               &n...
17 آذر 1392

آندیا و حمام

    مامان جونم مامان جون نی نی رفته به حمام زود باش بیا پیش من کارهاتو زود کن تمام   مامان مهربونم دوستم داری می دونم شامپو بزن به موهام می خوام تمیز بمونم   چشام داره می سوزه آبی بریز رو گونه ام لیفی بزن به تنم این گل خوشگل منم؟ آبی بریز روی سر صابونارو زود ببر پاهام میاد قلقلک خسته شدم کم کمک حوله ام رو زود بپوشم کف نمونه تو گوشم وقتی که خشک شد تنم لباسامو می پوشم   مامان جون عزیزم ببین چقدر تمیزم نی نی ناز وتپل خوشگل و ریزه میزه ام آندیا کوچولو تو از بچگی عاشق حمام کردن بودی و از این که حمام بری لذت می بردی ولی وای از اینکه از حمام درمیامدی بیرون موق...
16 آذر 1392

آندیا کوچولو و خاله

خاله فرش اتاق خاله پشم تن بزغاله جاروی اتاق خانه از موهای بزغاله     مرواریدای خاله دندونای بزغاله مهمونیای خاله از شیرای بزغاله         اولش قرار گذاشته بودم که عکس دوتا خاله هات (خاله عارفه و خاله شهلا )رو بذارم ولی چون فرناز (بقول خودت گفتنی نناز)هم خیلی زحمت تو رو می کشه عکس اونم همراه خاله ها گذاشتم از همشون ممنون   ...
16 آذر 1392

آندیا ی عزیزم در لالجین

  سفر و تعطیلات فصل تابستون آی بچه ها جون   میریم سفر با همدیگه فصل تابستون   فصل تابستون تعطیلی آخ جون   میریم سفر با همدیگه  فصل تابستون   سفر خوش میگذره تو تعطیلی فصل تابستون   همه شاد و خوشیم با همدیگه فصل تابستون         آندیا جان روز ١٢ آذر ما برای یک کار اداری مجبور شدیم یک چند ساعتی رفتیم لالجین و سر راه چند تا از مغازه ها هم سرزدیم و تو ...
14 آذر 1392

آندیا عروس مامان

    ساز بود رفتم بالا، ساز بود صداي آواز بود ديدم آقا قناري با شعرهاي بهاري   رفته به خواستگاري عروس كي بود؟ يه بلبل! قشنگ تر از دسته گل اومدم پايين، شادي بود به به ، چه دامادي بود! عروس دلش شاد شد پر زد و آزاد شد آندیا جونی این عکس متعلق به مرداد ٩٢ است که ما عروسی مهمان بودیم و تواصلا این لباست رو دوست نداشتی و همش اصرار میکردی برات دربیارم و من یک خاطره بدی که از این عروسی دارم اینه که تو از روی صندلی افتادی و محکم سرت خورد به زمین و تو خیلی گریه کردی و مامانی هنوزم یاد اونشب که میفتم اعصابم خورد میشه   ...
14 آذر 1392